فرنوش آباء| اسنپ و تپسی حالا در ایران حسابی جا افتادهاند و رانندگان و استفادهکنندگان هر دو در رابطهشان با این دو وسرویسهای مشابه آنها از فاز ماه عسل به فاز گلایه زن و شوهری رسیده است! در مرحله ماه عسل با «اوبر» هم مردم بسیاری درجستجوی شغل دوم و درآمد بهتر، برای خرید ماشین هجوم بردند. اما از بد حادثه، مرحله ماه عسل دیری نپایید.
در هزارهی سوم سهل الوصول بودن سرویسهایی که زندگی را برای مردم راحتتر کردهاند چیزی از جنس جادوست. با فشار چند کلید،کالایی که پولش را الکترونیک پرداخت کردهاید، در راه رسیدن به منزلتان و یا یک تاکسی در راه سوار کردن و به مقصد رساندن شمااست. مبلغ قابل پرداخت از پیش مشخص شده و معمولا زیر نرخ بازار است و البته چه چیز بهتر از این؟ با این حال در پشت این«راحتی در استفاده» حقایقی وجود دارند که آرام آرام به سوی ما میخزند، بیآنکه پیشبینیاشان کرده باشیم. تنها در لحظه مواجههچهره به چهره با این حقایق است که به اجتنابناپذیر بودنشان پیمیبریم و حقیقت همچون جسمی سخت با صورتمان برخورد میکند.
مدتی است که بسیاری از کارآفرینانِ حوزهی استارتآپ در «سیلیکان ولی» و اقصی نقاط جهان به این واقعیت پیبردهاند که فروش کالایا سرویس لزوما یگانه راه موفقیت و ترقی نیست. میشود تولید نکرد و کالا یا نیروی کار را صرفا اجاره داد. اگر این نیروی کار یا کالامالِ شما نبود هم که چه بهتر. این مدل اقتصادی در میان رسانههای جریان اصلی به شکلی کمیک به «اقتصاد اشتراکی» مشهور شده. (این که اولین بار کدام ژورنالیست هوشمند از این عبارت برای ارجاع به این مفهوم استفاده کرده بر من مکشوف نیست) اوبر (همانکمپانیای که چند سالی است کار اسنپ و تپسی خودمان را در مقیاس جهانی انجام میدهد)، ایربیانبی و لیفت نمونههای غربیِاینگونه مدلهای کسب و کاری هستند. هیپسترها با هیجان در مورد اقتصاد اشتراکی میگویند: «از سانفرانسیسکو اومده و توش هم کهاشتراک داره. پس حتما چیز خوبی باید باشه». واضح است که در مورد چند شرکت خرد و جزئی صحبت نمیکنیم. ارزش ایربیانبیچیزی بالغ بر بیست میلیارد دلار برآورد میشود و ارزش اوبر در آخرین مرحله جذب سرمایه و ارزشگذاری بیش از هفتاد میلیارد دلاربرآورد شده است. درست از همین روست که نگاهی گذرا به کارکرد این شرکتها اهمیتی مضاعف مییابد. این اعداد و ارقام با هتلهایزنجیرهای جهانی و کمپانیهای خودروسازی رقابت میکنند.
مسئله تعیین کننده در مورد اسنپ و تپسی برای ما استفادهکنندگان چیزی جز قیمت آنها نیست. هر چقدر هم که ایدهی تاکسی گرفتن بایک اپلیکیشن موبایل جذاب و یا اصطلاحا «باحال» به نظر برسد، در نهایت این هزینه نهایی است که حرف اول و آخر را میزند. مسائلدیگری هم وجود دارند، مثل امنیت. اینکه شما دقیقا میدانید راننده ماشین شما کیست، پلاک و مدل ماشین او چیست و صد البته اسنپو تپسی هم از این موضوع آگاه هستند. پس شما تنها نیستید. در صورت بروز هرگونه مشکل امکان پیگیری قضایی وجود دارد و خوداین مسئله همچون یک مانع بازدارنده عمل میکند. راننده اسنپ یا تپسی میداند اگر دست از پا خطا کند سر و کارش با کیست. فراتراز آن، او به خوبی میداند چنانچه رضایت خاطر شما را جلب نکند توی دردسر خواهد افتاد. اهمیت «احساس داشتن امنیت» برایعموم مردم در نقل قول معروف «تو این جامعهی نا امن» به خوبی بازتاب یافته و خواست مهمی است که نمیشود به سادگی از آنگذشت. بیدلیل نیست که «امنیت» و «ثبات» به کلیدواژههای مهم این روزها تبدیل شدهاند.
آقابالاسر نخواستم
رانندگان اسنپ معمولا در مواجهه با سوال «آیا از اسنپ راضی هستید؟» بدون معطلی پاسخ میدهند که «البته که راضی هستیم. آدمآقابالاسر ندارد و آقای خودش است». نداشتن آقابالاسر در هر بعدی از زندگی مهم و حیاتیست و در شغل روزانهی ما که حیات ومماتمان به آن گره خورده صد البته بسیار مهمتر هم جلوه میکند. برای لحظاتی زندگیای را تصور کنید که در آن مجبور نیستید سرساعت مشخصی در مکان فیزیکی از پیش معینی حاضر باشید. مجبور نیستید به کسی برای دیر رسیدن به سر کار جواب پس بدهید. اگر روزی حال و حوصلهی بیشتر کار کردن را داشتید، بیشتر کار میکنید و اگر روزی حس کار کردن نبود خب کار نمیکنید و خلاصهاینکه؛ هر وقت که «عشقتان کشید» کار میکنید. این تصویر بر خلاف سادگی روایت آن بسیار وسوسهبرانگیز و اغوا کننده به نظرمیرسد. مردم میگویند «کار اصلا باید این شکلی باشه» و صد البته که درست میگویند. اما این رویا درست در همین نقطه است که بهپایان میرسد. ما به بررسی اوبر ادامه میدهیم و در حوالی لسانجلس باقی میمانیم، چرا که اسنپ و تپسی پدیدههایی نوپا و هنوز درابتدای راه هستند.
آقابالاسر حالا نامرئی شده
سیستم امتیازدهی داخلی اوبر به رانندگان از همان ابتدا وجود داشته و رانندگان خوب را از رانندگان بد جدا میکرده است. رانندهیخوب را باید از رانندهی بد جدا کرد، چرا که حق با مشتری است. مگر نه؟ در این بازی ستاره کمتر حکم نابودی را دارد. شاید درست بههمین دلیل است که بعضی از رانندگان اسنپ در پایان سفر ملتماسانه از شما درخواست میکنند که امتیاز دادن را فراموش نکنید. تصور اغلب استفادهکنندگان از سرویسهای مبتنی بر اقتصاد اشتراکی بر این است که آنها برای کیفیت سرویس خود و برایمشتریانشان ارزشی پیشینی و ذاتی قائل هستند.
آقابالاسر، منوپلی و حق کمیسیون
در ابتدای پیدایش اوبر، یعنی درست زمانی که هیچیک از این نگرانیها وجود نداشتند و سراسر اینترنت پر بود از نوشتههایی که اوبر رابه خاطر خلاقیت و نوآوریهایش ستایش میکردند (چیزی شبیه به جو فعلی در فضای مجازی و حقیقی ایران در مورد اسنپ و تپسی)،حق کمیسیون اوبر (چیزی در حدود ۲۰ درصد) بسیار منصفانه به نظر میرسید.
سوالی که باید مکررا توسط مشتریان و رانندگان پرسیده شود این است که در صورت برقراری یک منوپلی تمام عیار توسط اوبر یاکمپانیهای مشابه و تضعیف اتحادیههای تاکسیرانان چه کسی میتواند برای ثابت نگهداشتن حق کمیسیون تلاش کند و چه کسی قدرتچانهزنی و جلوگیری از اعمال نظر یکسویهی این شرکتها برای وضع قوانین غیرمنصفانه را خواهد داشت؟ عدهای استدلال میکنند که بهعلت رقابت بین اوبر و سرویسهای مشابه مثل لیفت، قیمتها کاهش پیدا خواهند کرد. این سیر استدلالی مخدوش است، درست به ایندلیل که با کاهش قیمت، این رانندگان هستند که با پرداخت کمیسیونهای بالاتر و حق ثابت رزرو تاکسی این کاهش هزینه را جبرانمیکنند. تا به امروز چنین بوده و دلیل متقنی دال بر تغییر چنین رویهای در آینده مشاهده نمیشود، مادامی که اوبر بتواند با افزایشتعداد رانندهها و سفرها، حاشیهی سود خود را بدون تغییر نگه دارد.