پارکینگ خودروهای اسقاطی یا برج لاشه ماشین‌ها - پایگاه خبری خودروهای تجاری سیونا | پایگاه خبری خودروهای تجاری سیونا
  • امروز : چهارشنبه - ۱۹ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 8 May - 2024
4

پارکینگ خودروهای اسقاطی یا برج لاشه ماشین‌ها

  • کد خبر : 26727
  • ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۰
پارکینگ خودروهای اسقاطی یا برج لاشه ماشین‌ها

در حاشیه شهرهای بزرگ، در کنار جاده‌های بین شهری، محل‌هایی وجود دارد که در آنها خودروهای خارج از رده را اسقاط می‌کنند. فضاهایی دور از شهر و محل‌های سکونت که گذر کمتر کسی به آن جا می‌افتد. اهل خودش را دارد و غریبه‌ها مشتری محسوب نمی‌شوند و در بعضی موارد ورودشان ممنوع است.

به گزارش پایگاه خبری خودروهای تجاری (سیونا)،

بنابراین دور از انتظار نیست که چنین فضاهایی را بیشترمان در فیلم‌ها و اخبار دیده و تصویر واقعی‌ای از یک پارکینگ خودروهایاسقاطی ندیده باشیم.

چهاردیوار است؛ اما برج لاشه ماشین‌ها از دیوارهایش بالا زده است. تا چشم کار می‌کند ماشین است و بیابان. ماشین‌های رنگ بهرنگی که خاطرات زیادی را از سال‌های دور با خود به دل تاریخ برده‌اند و هر کدام در روزگار خودشان برو بیایی داشته‌اند. بوی آسفالت،خاک، دود و آهن می‌آید. این بوها آنقدر غالب است که به نظر می‌آید به خورد زمین و هوا رفته باشد. جای غریبی است. نام قبرستان، کارخودش را کرده و همان حس و حال قبرستان اموات را به فضا داده است. گویی سایه سنگین مرگ، فقط موجودات زنده را تهدید نمی‌کند وحتی ماشین‌ها هم روزی قرار است اجل‌شان برسد و به قول معروف در کوزه خیاط بیافتند. دیگر باید به سراغ آقای احمدی می‌رفتیم. صاحب یکی از محل‌های نگهداری خودروهای خارج از رده و یکی از معدود پارکینگ‌هایی که مجوز اسقاط خودروها را دارند. از قبل به اواطلاع داده‌ایم که برای چه کاری به آنجا می‌رویم و او هم بعد از اینکه فهمید از طرف یکی از همکاران‌اش هستیم از ما استقبال کرد. بهدر بزرگی رسیدیم که احتمالا قبلا به رنگ آبی آسمانی بوده. زنگ زدیم. چند دقیقه‌ای طول کشید تا در را به رویمان باز کنند. از سر وصدای سگ نگهبان، معلوم بود او هم فهمیده که غریبه‌ای به دیدنشان آمده است. بالاخره پسر نوجوانی که معلوم بود شاگرد صاحبپارکینگ است، در را باز می‌کند. از نگاهش فهمیدیم که در جریان آمدن ما نیست. در را کامل باز نمی‌کرد تا داخل معلوم نشود. به اوگفتیم از طرف آقای…. آمده‌ایم. شاگرد جوان که حالا خیالش راحت شده ما را تا اتاق مهمان همراهی می‌کند.

ظهر است و خورشید در وسط آسمان قدرت نمایی می‌کند. طوری که انگار اینجا در هیچ ساعتی از روز قرار نیست سایه‌ای وجود داشتهباشد. انگار هر روز سال، فقط ظهر است. با ورود ما به اتاق آقای احمدی تعدادی از شاگردانش که به احتمال زیاد جلسه توجیهیداشتند از اتاق خارج می‌شوند. چهره‌های‌شان آفتاب سوخته است، صورت آقای احمدی هم دست کمی از آنها ندارد. مو، سبیل وریش‌هایش را گویی آفتاب سفید کرده مثل رنگ بعضی از ماشین‌های قدیمی پارکینگ‌اش که حالا بعد از سال‌ها در آفتاب ماندن دیگررنگی به رخسار ندارند؛ از رنگ و رو افتاده. حالا دیگر بعد از گذشت چند دقیقه صحبت‌های‌مان گل انداخته و به نظر می‌رسد باید سراصل مطلب برویم؛ اما از سکنات آقای احمدی معلوم است که خیلی مایل به این کار نیست.

کارخرابی تکنولوژِی

«در زمان قدیم نگه داشتن سند یک خودرو برای روز مبادا کار راحتی بود. خودرو اصلی را اسقاط می‌کردند. پلاک و سندش را نگهمی‌داشتند و به کسانی که می‌خواستند می‌فروختند. البته الزامی برای اسقاط خودرو مورد نظر وجود نداشت و مواردی هم بود که خودرورا هم نگه می‌داشتند و تکه‌های قابل فروش‌اش را می‌فروختند و خلاصه از همه چیز یک ماشین درآمد کسب می‌کردند؛ اما الان این کارخیلی سخت شده است. خودروهایی که برای اسقاط می‌آیند در وهله اول باید کامل باشند. همچنین باید وارد فضایی شوند که از همهقسمت‌های خودرو عکس و فیلم گرفته شود. در نهایت همه اطلاعات خودرو به طور دقیق در سامانه‌ای که کاملا کامپیوتری است ثبت وباطل شدن سند و از بین بردن پلاک خودرو به شدت کنترل می‌شود. برای همین دیگر به این راحتی‌ها نمی توان این کار را انجام داداینها صحبت‌های آقای احمدی است که مدت‌ها طول کشید تا لب به سخن باز کند. همزمان با کاغذهای روی میزش بازی می‌کرد و در بینصحبت‌هایش مدام از ما می‌خواست تا چای بخوریم و سعی می‌کرد بحث را به حاشیه بکشاند. از حال و روزش پیدا بود که هنوز همتردید داشت گفتن این حرف‌ها به ما کار درستی است یا خیر؟

همیشه یک راه فراری هست

تردیدش باعث می‌شد خیلی سخت صحبت کند. اصرار بیش از حدش برای پاسخ ندادن به سوالات ما کار را برای خودش هم سخت کردهبود. بنابراین به مرور تصمیم گرفت تا جایی که لطمه‌ای به خودش و همکارانش نزند به سوالات‌مان پاسخ دهد، بنابراین از استثنائات اینروند گفت: «الان دیگر این اتفاقات به ندرت می‌افتد. ممکن است سند و پلاک خودرویی نگه داشته شود؛ اما دیگر به راحتی قدیم نیستمثلا خودرویی که به هر دلیلی اطلاعات و عکس و فیلم‌اش در سامانه‌ای که گفتم ثبت نشده باشدچند ثانیه سکوت کرد، ما با نگاه‌مان ازاو خواستیم تا راحت و بدون نگرانی صحبت کند به همین دلیل اینطور ادامه می‌دهدمی‌توان سند آن را به قیمت خودروهای اسقاطی بهکسانی که مثل شما فروخت. بنابراین گاهی اوقات اگر بشود سند خودرویی را نگه داشت این کار را می‌کنند. مثل سند خودرو سرقتی کهاعلام سرقتی نشده و هیچ وقت هم پیدا نشده است. اما سندش دست صاحب‌اش مانده یا خودروهایی که به هر دلیلی مثل آتش سوزیوجسم و لاشه‌شان وجود ندارد و از بین رفته‌اند ولی سندشان هنوز دست صاحب خودرو است و این سند هنوز باطل نشده پسمی‌توان از آنها استفاده کردتلاش کردیم تا اطلاعاتی درباره جزییات این ماجرا از او بگیریم؛ اما گویی خط قرمزی بود که نمی‌توانستدرباره‌اش هیچ توضیحی بدهد. در نگاهش همچنان اثراتی هرچند محدود از بی‌اعتمادی دیده می‌شد. دیگر از ما اصرار بود و از اوانکار.

روزهایی که با هم فرق دارند

هر از چند گاهی صدای بلند خنده کسانی که در بین راه رسیدن به اتاقک گاراژ چشم‌مان به آنها خورده بود به گوش می‌رسید. سرشان رابه هر نحوی شده بود در این قبرستان دور افتاده گرم می‌کردند. صدای آهن‌هایی که به هم می‌خورد ریتم خاصی نداشت ولی می‌توانستیبا صدای یکی از موزیک‌های آشنای ذهنت همراهش کنی تا دیگر روی اعصابت نباشد. بوی روغن، زنگ آهن و قیر قبل از همه چیز یادتمی‌آورد که کجا هستی و به کجا آمده‌ای. فکر می‌کنم از این بعد کارگر یک پارکینگ ماشین‌های اسقاطی را از دور تشخیص دهم. داشتنشغلی که در آن مجبور باشی فقط با ماشین و ماشین بازها سر و کله بزنی در آغاز، روزمرگی محض به نظر می‌رسد؛ اما سرزندگی وهیجان آن صداهای بیرون و مردی که در مقابل‌مان نشسته چیزی خلاف آن را نشان می‌داد. شاید هر روز منتظر یک اتفاق تازه و یک فردتازه هستند و هیچ روزی را مثل روز قبل به پایان نمی‌رسانند. شاید آنطور که به نظر می‌رسد شغل سخت و یک نواختی نباشد و فقطصدای پرس ماشین‌ها و دستگاه پرس زنگ زده‌ای که احتیاج به روغن کاری دارد نیاید. تصویر و ذهنیتی که اغلب ما از یک پارکینگماشین های اسقاطی داریم. فرصت نشد آنقدرها چشم تیز کنم و این طرف و آنطرف را نگاه کنم؛ اما همین زمان کوتاه کافی بود تا درمیان این همه ماشین مختلف چشمم به چند ماشین آنتیک بیافتد که در گوشه‌ای از این پارکینگ به خوبی تیمار می‌شوند تا روزی عاشقدل باخته‌شان به سراغ آنها بیایند.

حالا بعد از گفت و گوهای فراوان و گرفتن اطلاعاتی که بعد از سوال و جواب‌های زیاد وقت رفتن می‌رسد. دیگر صدایی از بیرون نمی آمد. از اتاقک که خارج شدیم در قسمت هایی از زمین پارکینگ سایه افتاده بود. سگ نگهبان دیگر سر و صدا نمی کرد؛ اما هنوز بویآسفالت، خاک و آهن می آمد

گزارش: آزاده باقری

لینک کوتاه : http://cvna.ir/?p=26727

برچسب ها

اخبار مرتبط

نظرات

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰